حنانهحنانه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

فرشته کوچولو

ماه رمضان

گل قشنگم با اینکه هنوز 2 سالت نشده، اما سومین ماه رمضونیه که پیشم هستی، چون توی همین ماه رحمت بدنیا اومدی.  اینقدر خانوم شدی که با من باباتو واسه سحری بیدار میکنی، و کلی ذوق می کنی.
9 مرداد 1392

نماز

حنانه جونم عاشق چادر سر کردنه، دیشب که خونه مامانیش بود با چادرش نماز خوند. بعدشم که با هم رفتیم احیی، اونجا هم کلی خانوم بودی هم چادر مامان و سر کردی هم سینه زدی هم  قران سر گرفتی ،  ...
9 مرداد 1392

پارک

گلم دیشب که رفتیم پارک با هم سوار تاپ شدیم، اینقدر خندیدی که مارو هم به خنده انداخته بودی. اخه من موندم تو به این فسقلی ای چطوری این همه پارکو دوست داری. همشم وول خوردی نذاشتی یه عکسه خوب بگیرم. ...
9 مرداد 1392

رفتن برق

ایندفعه که برقا رفت چون بزرگترو خانومتر شدی ، فکر می کردی ما چراغارو خاموش کردیم همش غر میزدی، تا اینکه شمعارو روشن کردم، اما مگه میذاشتی هی فوت میکردی ، مامانی روشن می کرد تو خاموش  می کردی، خدارو شکر برقا زود اومد وگرنه با دود شمعا خفمون میکردی. ...
9 مرداد 1392

بدون عنوان

گلم، میخوام عکسها و خاطراتو اینجا بگذارم، چون مامان تو گوشیش یه دفترچه خاطرات داشت که همه چیو  اونجا وارد می کرد، اما از اونجا که تو دختر باهوشه خودمی و کار کردن با گوشیه مامان و دوست داری زدی دفترچه خاطراتو پاک کردی، با کلی عکس و نوشته ، خدا کنه بیشتر تاریخها رو به یاد بیارم و بتونم برات  بازسازیش کنم. حتی برای محکم کاری اینارو همزمان برات تو یک دفتر خاطرات هم می نویسم.
9 مرداد 1392
1